امرئ القيس بن حابس: از بزرگان و شعراى قبيله كِنْدَه و صحابى پيامبر(صلى الله عليه وآله)
نسب وى به قبيله كنده از قبايل معروف قحطانى در يمن مىرسد.[18] زادگاه او را شهر «تِريم» حضرموت در جنوب جزيرة العرب دانستهاند.[19] وى غير از امرئ القيس كِنْدى شاعر مشهور عرب و صاحب يكى از معلّقات سبعه است. گويند: وى همراه قبيله خود از يمن به «رياض» كوچ كرد.[20] با ظهور اسلام و گسترش آن، همراه هيئتى از كنده به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد و اسلام آورد.[21] او پس از رحلت رسول خدا بر خلاف قوم خود كه مرتد شدند، بر اسلام خود پايدار ماند و قومش را انذار كرد و در نكوهش آنها اشعارى سرود.[22] نيز به اشعث بن قيس بزرگ كنده در مورد مخالفت با حكومت مدينه و خوددارى از پرداخت زكات هشدار داد و او را از قدرت دستگاه خلافت ترساند؛ اما اشعث مغرورانه نصيحت امرئ القيس را نپذيرفت.[23] وى همچنين با نوشتن نامهاى به ابوبكر، او را از ارتداد قبيله كنده آگاه ساخت.[24] در جنگهاى ارتداد شركت داشت.[25] مطابق گزارشهايى او در فتح «نُجير» يمن عموى مرتدش را كشت[26] و در يكى از اين نبردها سِمَت فرماندهى داشت.[27] از حضور او در جنگ «يَرْموك»[28] و فتوحات شام نيز گزارشهايى رسيده است. براساس برخى اخبار، او پس از اين فتوحات، در «بيسان» سكنا گزيد؛ اما با بروز طاعون «عَمَواس» (از توابع شام بين رمله و بيت المقدس[29]) در سال 18 هجرى نزد قبيلهاش كه در اين زمان به كوفه مهاجرت كرده بودند، بازگشت و تا پايان عمر در آن شهر اقامت گزيد.[30] از تاريخ درگذشت او اطلاعى نيست؛ اما گزارشهايى از زنده بودن او در دوران خلافت عثمان (23 ـ 35 ق.) حكايت دارد.[31] برخى وى را از راويان حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله)برشمردهاند.[32]امرئالقيس در شأن نزول:
مفسران در ذيل آياتى بدين شرح از امرئ القيس سخن به ميان آوردهاند:1. در ذيل آيات 95 ـ 97 نحل/16 از ابنعباس روايت شده است كه يكى از اهالى حضرموت به پيامبر(صلى الله عليه وآله)عرض كرد: همسايه من امرئ القيس بخشى از زمين مرا تصاحب كرده و مردم گواه صدق من هستند؛ ولى چون او بيش از من مردم را گرامى مىدارد آنان حاضر به حمايت از من نيستند. امرئ القيس نخست همه چيز را انكار كرد و چون شاكى شاهدى نداشت حضرت از امرئ القيس خواست تا براى اثبات دعوى خود سوگند ياد كند. هنگامى كه او براى اداى سوگند برخاست پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را از قسم دروغ برحذر داشت و او از سوگند امتناع ورزيد. خداوند با فرو فرستادن آيات«ولا تَشتَروا بِعَهدِ اللّهِ ثَمَنـًا قَليلاً اِنَّما عِندَ اللّهِ هُوَ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم تَعلَمون * ما عِندَكُم يَنفَدُ وما عِندَاللّهِ باق ولَنَجزِيَنَّ الَّذينَ صَبَروا اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما كانوا يَعمَلون» (نحل/16،95 ـ 96) مسلمانان را از فروش عهد و پيمان الهى به بهاى اندك باز داشت.[33]
امرئالقيس پس از شنيدن اين آيات با اظهار اينكه آنچه نزد من است سرانجام فانى شدنى است اعتراف كرد كه حق با شاكى است و چون مقدار زمين او را نمىداند هر مقدار كه مىخواهد برگيرد و در ازاى بهرهاى كه در اين مدت از زمين او برده است معادل آن را هم خواهد پرداخت. در اين هنگام آيه 97 همين سوره نازل گشت: «مَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَكَر اَو اُنثى و هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً ولَنَجزِيَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما كانوا يَعمَلون» و به هر زن و مرد مؤمنى كه كار نيك كند وعده حيات پاكيزه و پاداش نيكو داد.[34]
2. «اِنَّ الَّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَيمـنِهِم ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ لا خَلـقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ و لا يَنظُرُ اِلَيهِم يَومَ القِيـمَةِ ولا يُزَكّيهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِيم = آنانكه عهد الهى و سوگندهاى خود را به بهايى اندك مىفروشند، در آخرت بىنصيب هستند و خداوند با آنان سخن نمىگويد و نظر [رحمت [ندارد و تزكيه شان نمىكند و آنان را عذابى دردناك است.» (آلعمران/3،77). جمعى از مفسران در ذيل اين آيه با اشاره به نزاع ياد شده در شأن نزول پيشين آوردهاند: هنگامى كه امرئالقيس خواست سوگند ياد كند از پيامبر(صلى الله عليه وآله)پرسيد: آيا اگر سوگند ياد كنم زمين از آنِ من خواهد شد؟ حضرت پاسخ داد: كسى كه براى پايمال كردن حق برادرش سوگند دروغ ياد كند خداوند را غضبناك ملاقات خواهد كرد. او پرسيد: كسى كه مىداند حق با اوست، ولى از حق خود بگذرد چه پاداشى دارد؟ فرمود: پاداشش بهشت است. امرئالقيس پيامبر(صلى الله عليه وآله)را شاهد گرفت كه از حق خود دست برداشته است. در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد.[35] بنا به قول ديگرى وى پس از نزول آيه ترسيد و با خوددارى از سوگند، زمين را رها كرد.[36]
3. مقاتل نزول آيه «ولا تَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبـطِـل ...» (بقره/2،188) را درباره نزاع امرئالقيس با عبداللّهابناَشْوَع حَضْرَمى در مورد قطعه زمينى دانسته كه براى رفع خصومت نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند و هنگامى كه امرئ القيس خواست براى اثبات مالكيت خود سوگند ياد كند آيه فوق نازل شد و او از سوگند امتناع ورزيد.[37]
منابع
اسباب النزول، واحدى؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابه؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ الاعلام؛ الاكمال فى رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف فىالاسماء والكنى والانساب؛ تاريخ الامم والملوك، طبرى؛ تاريخ المدينه دمشق؛ تاريخ المدينة المنوره؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ جمهرة انسابالعرب؛ رجال الطوسى؛ روض الجنان و روحالجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ كتاب الرده؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ معجم ما استعجم.اسماعيل حائرىنژاد
[18]. تاريخ المدينه، ج 2، ص 547 : جمهرةانسابالعرب، ص 428 ـ 429؛ اسدالغابه، ج 1، ص 276.
[19]. الاعلام، ج 2، ص 12.
[20]. تاريخ دمشق، ج 9، ص 250.
[21]. اسدالغابه، ج 1، ص 1276؛ الاكمال، ج 6 ، ص 17؛ تاريخ دمشق، ج 9، ص 249.
[22]. الرده، ص253ـ256؛ المحبر، ص186؛ تاريخ مدينه، ج 2، ص 547 .
[23]. الاصابه، ج 1، ص 263.
[24]. المحبر، ص 186 ـ 187؛ تاريخ دمشق، ج 9، ص 249 ـ 250.
[25]. همان، ج 9، ص 250 ـ 251.
[26]. الاستيعاب، ج 1، ص 194؛ جمهرة انساب العرب، ص 429؛ الاصابه، ج 1، ص 263.
[27]. تاريخطبرى، ج2، ص336؛ الاصابه، ج 1، ص 263.
[28]. تاريخ دمشق، ج 9، ص 246.
[29]. معجم ما استعجم، ج 3، ص 227.
[30]. تاريخ دمشق، ج9، ص250؛ اسدالغابه، ج1، ص276.
[31]. تاريخ دمشق، ج 9، ص 252.
[32]. رجال الطوسى، ج ص 26؛ الاصابه، ج 1، ص 262.
[33]. اسبابالنزول، ص 50 ؛ مجمعالبيان، ج 6 ، ص 497؛ زادالمسير، ج 4، ص 356.
[34]. مجمعالبيان، ج 6 ، ص592 ـ 593 ؛ زادالمسير، ج4، ص 356.
[35]. جامعالبيان، مج 3، ج 3، ص 436.
[36]. روضالجنان، ج 4، ص 397.
[37]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 1، ص 321؛ اسباب النزول، ص 50 .